۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

دو بال دموکراسی

یکی از ارکان دموکراسی مسئولیت پذیری است. چیزی که حتی توسط روشنفکران ما هم بدان پرداخته نمی شود. در واقع در ایران روی جنبه آزاد بودن - بر اثر بسته بودن فضاهای سیاسی و اجتماعی - خیلی تبلیغ شده است. اما بایستی توجه داشت یک دموکراسی پایدار به آن شکل که در کشورهای توسعه یافته دیده می شود بدون وجود یک حس و فرهنگ مسئولیت پذیری موثر وجود نخواهد داشت. یک آزادی بدون مسئولیت پذیری به هرج و مرج می انجامد. آزادی و مسئولیت پذیری دو بال دموکراسی هستند. اگر دیکتاتوری را در آخر سمت چپ یک خط مجسم کنیم ، نقطه بغلی سمت راستی آن نه دموکراسی که هرج و مرج خواهد بود. در منتهی الیه سمت راست است که در صورت وجود مسئولیت پذیری ما دموکراسی خواهیم داشت. به همین دلیل است که بعد از انقلابها یک دوره هرج و مرج به معنی آزادی کامل وجود دارد که معمولا در فراغ یک حس مسئولیت عمومی ، مردم از شر آن به یک دیکتاتوری دیگر پناه می برند.

دموکراسی به معنی حکومت قانون است . در یک دموکراسی شما می بایست در چار چوب قوانین موجود فارغ از اعتقاد یا عدم اعتقاد به آن عمل کنید. قطعا در این سیستم شما آزاد نخواهید بود چراغ قرمز را رد کنید، توهین کنید، پول کسی را بخورید و یا دروغ بگوئید.

در نتیجه وقتی در یک نشریه کار می کنید این حق را نخواهید داشت تا برای انتقاد از افراد مخالف خود - چه به حق یا نا حق - به آنها تهمت زده ، افترا ببندید یا دروغگویی کنید. و کسی که می بایست آنرا کنترل کند در اولین مرحله خودتان هستید. اسمش را می گذارید خود سانسوری؟ من به آن می گویم خود کنترلی متمدنانه چیزی که در اسلام به آن تقوی گفته شده است. قطعا اگر شما آنرا کنترل نکنید قانون آنرا برای شما کنترل خواهد کرد.

فرق یک سیستم دموکراسی با دیکتاتوری در این است که اگر شما به مورد خاصی از قانون اعتقاد نداشته باشید، در دموکراسی این فضا وجود دارد که این مخالفت را اعلام کنید، راجع به آن با مخالفین خود بحث کنید و اگر توانستید به تعداد کافی طرفدار پیدا کنید، اعتقادات یا سلایق خود را به قانون تبدیل کنید بدون اینکه هنوز فضای فعالیت را از مخالفین خود بگیرید. در حالیکه در یک فضای دیکتاتوری این فضا به کسی برای مخالفت با قوانین داده نمی شود. این عدم دادن فضا می تواند به دلایل  دینی یا ایدئولوژیکی (اسلام، مسیحی، یهودی،کمونیستی، ...) ، امنیتی (شورش ، هرج و مرج)، نظامی (جنگ داخلی وخارجی، دشمن) و یا منافع اقتصادی (فردی، قبیلگی) باشد هر چند این آخری را کسی به وضوح بیان نمی کند.

پس آزادی در دموکراسی به معنی آزادی اظهار نظر و فعالیت گروه ها و نظرات مخالف است. به هر دلیلی اگر شما به لحاظ فرهنگی حق فعالیت، اظهار نظر و زندگی برای مخالفین خود قایل نباشید کشور شما در رسیدن به یک سیستم دموکراتیک با مشکل مواجه خواهد بود. 

در اغلب کشورهای دینی مثل ایران این دوگانگی و تضاد در اغلب موارد کشور را دچار مشکل می کند. چرا که مثلا تعدادی معتقد هستند موسیقی، بی حجابی و یا کتب ضاله حرام است و بایست برچیده شوند و افرادی که بی تفاوت به این مسایل هستند فاسد و کافر بوده، حق اعلام نظر، مخالفت و حتی در بعضی مواقع  حق حیات هم ندارند. در چنین سیستمی وقتی حداقل یکی از گروه ها قایل به فعالیت دیگر گروه ها نیست ، یا بایستی حذف کنید ویا اینکه حذف شوید. بخصوص که طرف مقابل فکر کند که اگر در این راه کشته شود شهید است و به بهشت می رود. در نتیجه شما خواه ناخواه به یک نوع درگیری و جنگ داخلی وارد خواهید شد.

تنها راه بدون درگیری که می ماند اینست که همه افراد بدون توجه به دیدگاه هایشان اعتقاد قلبی داشته باشند که :" همانگونه با دیگران رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود."

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

شیوانا

بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ."
 
شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
 
شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
 
شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
 
شیوانا تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! "
 
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

آزادی

همیشه حق آزادی، گرفتنی است.

 



آزادی نه دادنی است نه گرفتنی، آزادی یاد گرفتنی است.(مهدی بازرگان)

ایتالیا در برابر اروپا

کارتون جالبی از برنو بوزتتو





تا حالا دقت کرده اید مردم ایتالیا خیلی شبیه ایرانی ها هستند؟  حتی پرچم مون هم شبیه هم است. کارتونهای دیگه ای از این هنرمند را می توانید اینجا ببینید.

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

متن سخنرانی امام خمینی در مورد حقوق بشر

تاریخ : 25/9/1357
از کتابخانه مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن

اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در جـنـگ صـفين وقتى كه عمار ياسر براى خاطرجنگ با معاويه در ركاب اميرالمومنين كشته شـد، بـيـن لشـكر معاويه حرف واقع شد كه پيغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه ياغى و باغى شهيد مى كنند و حالا لشكر معاويه شهيد كرده است عمار ياسر را. پس بايد فـرقـه بـاغـى و طـاغـى هـمـيـن مـعـاويـه و لشـكـر او بـاشـنـد. مـعاويه گفت كه نه اين را امـيـرالمـومـنين كشته براى اينكه او فرستاده او را به جنگ و وقتى كه او فرستاد به جنگ پـس امـيـرالمومنين او را كشته است . پس فرقه باغيه عبارت از آن دسته هست . منطق كارتر هـمـيـن منطق معاويه است كه گفته است به اينكه اينها مردم را به كشتن مى دهند يعنى علماى اسـلام مـردم را بـه كـشتن مى دهند. حالا بايد ما حساب اين را با ايشان بكنيم ببينيم كه آيا اين منطق ايشان همان منطق معاويه است يا يك قدرى هم بدتر، يا يك منطق صحيحى است .
در ايران از اول محرم مردم شروع كردند به (ضمن عزادارى هائى كه كردند) اظهار انزجار از حـكـومـت شـاه و در تـاسـوعـا و عـاشـورا بـا كـمال آرامش مردم پياده روى كردند و سلطنت مـحمدرضاشاه را نفى كردند. ايشان مى گويد كه (مردم همچو اختيارى نداشتند، اين اسباب ايـن شـده اسـت كـه شـاه امر كرده است كه روز بعدش مردم را بكشند) اين تظاهرات آرام كه مـردم كـردنـد و سـرنـوشـت خـودشـان را در اين روز تعيين كردند، اين آيا مطابق منطق آقاى كـارتـر نـيست ؟ و اين را يك امر انحرافى ايشان تلقى مى كنند كه مردم يك مملكتى ، تمام مردم يك مملكتى نسبت به سرنوشت خودشان حق دارند؟! آن اعلاميه حقوق بشر در منطق آقاى كـارتـر ايـن اسـت كـه بـشـر هـمچو حقى ندارد كه سرنوشت خودش را تعيين كند؟ ايشان از اعـلامـيـه حـقـوق بـشـر كـه خـودشـان هـم امـضـا كـردنـد كـه آزادنـد مـردم ، اول چيزى كه براى انسان هست آزادى در بيان است ، آزادى در تعيين سرنوشت خودش است ، آيـا ايـشان از اعلاميه حقوق بشر اين را فهميده اند كه نه هيچ كس آزاد نيست در اين معنا؟ يا در خـصـوص ايـران ايـشان اين نظر را دارند كه هر كس هم كه آزاد باشد لكن ايران ديگر آزاد نـيـسـت ؟ چـنـانـچـه در بـعضى از حرف ها مى گويد كه ، گفته است كه آنجا كه پاى مـنـافـع ماها در كار است ، ديگر صحبت از آزادى و حقوق بشر نيست ، ديگر آنجا نبايد ما از حقوق بشر بحث كنيم . ايران يك جائى است كه سوق الجيشى است و وضع سوق الجيشى نسبت به مملكت ما دارد، ديگر اينجا جاى اين نيست كه ما صحبت آزادى بـشـر را بـكـنـيم و حقوق بشر را بكنيم . اين منطق صحيح هست در نظر دنيا، در نظر عقلاى دنيا كه يك مملكتى چون منفعت به ايشان مى رساند، چون مملكت آمريكا از اين منفعت مى برد، پـس ايـنـهـا ديـگـر آزاد نـيـسـتند، اينها بايد دستشان را روى هم بگذارند تا هر چه منافع دارنـد، هـر چـه ذخـايـر دارند آمريكا و امثال آمريكا ببرند؟! آيا اينكه ايشان مى گويد كه ايـنها مردم را به كشتن دادند، آيا اين تظاهر آرامى كه مردم در اين دو روز كردند يعنى هيچ شـلوغـى نـكـردنـد و بـه دنـيـا ثـابـت كـردنـد كـه ايـران مـى تـوانـد كنترل خودش را در اشياء بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عقلائى ، به طور صحيح تعيين كند، خوب اين موجب اين شد كه فردا از شب يازدهم شروع شد، شروع شد به كشتار مـردم ، ايـنـجـا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟ خوب ، باز در جنگ صفين اين مطلب پـيـش مـى آيـد كـه خوب او آمده به جنگ و اينها هم رفتند به جنگ و آنها اينها را كشتند. حالا مـعـاويـه مـى تواند يك همچو مغلطه اى بكند كه آن كسى كه اين رافرستاده به جنگ و اين كـشته است ، خوب اين منطق معاويه است ، اين يك مغلطه اى است كه كرده است معاويه . اينجا از او هـم بـدتـر اسـت بـراى ايـنـكـه اينجا به جنگى نرفته بودند، اينها در خيابان هاى تهران و در خيابان ساير شهرها راه افتاده بودند و مى گفتند كه ما شاه را نمى خواهيم ، ايـن جـنـگ اسـت ؟ آيـا كـسى بگويد كه سرنوشت مملكت من به دست خود من هست ، حقوق بشر بـراى مـا و هـمه عالم اين مطلب را قائل هستند كه هر بشرى نسبت به سرنوشت خودش آزاد است ، مى تواند راى آزاد بدهد هر مملكتى مى تواند سلطان اگر داشته باشد، تعيين كند، رئيس جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعيين كند، حكومت بخواهد، تعيين كند براى مملكتش ، هـر شـكـلى كـه ايـن افـراد مـمـلكـت بـخـواهـنـد اداره بـشـونـد، بـه حـسـب حـقـوق بـشـرآن شـكـل بـايـد مـمـضـى باشد، همه دولت ها هم بايد او را تصديقش بكنند. خوب /مردم / همين مطلب بود، ديگر بيشتر از اينكه چيزى نبود. روز دهم و نهم ، روز تاسوعا و عاشورا غير از اين مطلب چيزى نبود كه همه روزنامه نويس ها، همه مجله نويس ها اين را ديدند،اينهائى كـه رفتند در ايران و تماشا كردند اين مسائلى كه در ايران واقع شد، همه ديدند كه يك مـمـلكـتـى است كه اهالى اش با آرامش ، چندين ميليون جمعيت در سرتاسر مملكت با آرامش راه افـتـادند، مرد وزن بزرگ و كوچك توى خيابان ها و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمى خواهيم ما فرض مى كنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى فرض كنيد باشد، خيلى هم آدم صـحـيـحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نـخـواسـتـند بايد كنار برود. ما فرض مى كنيم اينطور كه ، خير، ايشان مصالح مملكت را مـلاحـظـه كـرده اسـت ، ايـشـان مـى خـواهـد آزادى بـدهـد. ايـشـان مـى خـواهـد مـمـلكـت را مـسـتقل كند، ايشان مى خواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مى كنيم صـحـيـح ، مـى خـواهد يك همچو كارهائى را بكند لكن اهالى مملكت مى گويند ما اين را نمى خواهيم كه سلطان ما باشد، سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است ، ما همچو خدمتگزارى را نـمـى خـواهـيـم ، ايـشـان بـرونـد كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مى گذاريم . ما فـرض مـى كـنـيـم اگـر ايـشـان آن هـم بـود، آنـطـور هـم بـود، مثل ساير مثلا انسان ها يك انسانيتى داشت ، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه بـگـويـنـد ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى خواهد مملكت ما را بهشت بـريـن بـكند نمى خواهيم ، ايشان بهشت برين كند مملكت مان را. حق ندارند اين را بگويند؟ حـقـوق بشر اين نيست كه هر كسى ، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مى خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمى خـواهـنـد. ايـن در صـورتـى بـود كـه ايـشان خدمتگزار بود و اما اگر چنانچه يك شخصى باشد كه خدمتگزار ديگران است ، براى خاطر ديگران اين مملكت خودش را به باد فنا داده ، بـه تـبـاهـى كـشيده ، يك ادمى است كه همه چيز ما را از دست داده و برده است از بين ، همه مـنافعى كه در اين مملكت قابل اين است كه برده بشود و مردم از آن استفاده بكنند، خود ملت از آن اسـتـفـاده بـكـند، ايشان يا خورده است يا داده است به ديگران خورده اند. يا خودش در بـانـك هاى خارج جمع كرده مثل پدرش كه جواهرات ايران رابرداشت و رفت منتها انگليس از او گـرفـتـنـد بـيـن راه وبـردنـد يـا خـودش بـرده اسـت و پـول هاى ايران را اين شصت هزار نفرى كه مى گويند كه جزء اشخاصى است كه به او مـربـوط هـسـتند و از رفقايش هستند و از فاميلش هستند و از اينها هستند، به اينها داده خورده انـد و يـا بـه اربـاب هـا داده خـوردنـده انـد، بـه كـارتـر و امثال كارتر و به آمريكا و به ديگران داده .
نياز به تلاش و كوشش دراز مدت به منظور بازسازى ويرانگرى هاى رژيم
هـمـه مـنـافـع ايـران را ايـشـان از بين برده است ، الان شما، اگر حالا هم برود، ده پانزده سـال لازم اسـت تـا اين مملكت با زحمت اشخاص ‍ صالح به پايه آنوقت برسد كه ايشان نـيـامـده بـودنـد، كـه رضـاشـاه هـم نـيـامـده بـود. ايـن ، مـدتـى زحـمـت لازم دارد، خـيال نكنيد كه حالا يك مملكتى را كه اين تهى كرده تا رفت بهشت برين بشود. اين خراب كرده همه را، مملكت را خراب كرده و به شكل يك ويرانه درآورده الان نه زراعتى اين مملكت ما دارد، نـه مـراتـعـش دسـت مـردم اسـت و خـودش دارد، نـه جـنـگـل هايش دست اينهاست . آبها را از بين بردند، اين سدهائى كه اينها درست كردند، همه اش بـه مـنـافـع ديـگـران بـوده تـا ايـن مـمـلكـت دوبـاره بـرگـردد بـه حـال قـبـل از آمـدن ايـن آقـا، مـدت زحـمـت دارد، مـدت هـا بـايـد مـردم خـون دل بـخـورنـد، جـوان هاى ما بايد زحمت بكشند، متخصصين ما بايد زحمت بكشند تا اين را از ايـن آشـفـتـگى بيرون بياورند تا بعد بشود يك مملكتى كه اين آشفتگى هارا دارد نداشته باشد آنوقت نوسازى بخواهند بكنند.
مـنـطـق كـارتـر جـنـايـت پـيـشـه ، سـكـوت دربـرابـر كـشـتـار و غـارت شـاه يـا قبول مرگ است .
ايـشـان مـى فرمايند كه اين تظاهرات آرامى كه كردند كه ما شاه را نمى خواهيم ، اين است كـه ايـنها را به كشتن داده ؟! اينها حتما بايد بگويند شاه راخواهيم تانكشندشان ؟! ايشان مـى گـويـد كـه حـرف هـائى كـه مـيـزنـنـد مـيـزانـى نـدارد و كـنـترل ندارد. خوب ، حرف ما اين است ، ما در مجمع عمومى دنيا حرف خودمان را مى گذاريم حرف ايشان هم مى گذاريم ، ببينيم كدام اينها ميزان ندارد. حرف ما اين اسـت كـه ايـن آدم خـودش و پـدرش ، اين سلسله به ما خيانت كرده جنايت كرده ، هر روز دارد جـنـايـت مـى كـنـد. الان كـه مـا ايـنـجـا نـشـسـتيم اينها مشغول جنايت هستند، همين الان ، همين الان مـشـغولند، همين ديشب و ديروز قم را به آتش كشيدند، همين دو روز خراسان را، تبريز را، يزد را، هر شهرى را كه شما اسم ببريد اينها يك دسته اى آوردند خرابكارى كردند. اين آدمى كه اينطورى هست ، اين آدمى كه مى آيد توبه مى كند و توبه اش اين است ، آدمى كه مـى آيـد به مردم مى گويد كه نه كار نداشته باشيد، من ديگر اشتباه كردم ، اشتباه هايم را بـرمى گردانم ديگر اشتباهى نمى كنم ، اين كارش اين است كه داريد مى بينيد. ايشان نـمـى دانـد، آقـاى كـارتر نمى داند كارهاى اينها را يا مى داند و خودش را به نادانى مى زنـد؟ خـوب ايـشـان ايـن كـارهـا را دارد مـى كـنـد مـاهـا كـه اهـل يك مملكت هستيم ، ما هم با ساير مردم اين مملكت مى گوييم كه ما ايشان را نمى خواهيم ، ايـشـان بـه مـا خـيـانـت كـرده ، ايـشـان جـنـايـت كـرده ، ايـشـان ذخـائر مـا را بـه شـمـا و امـثـال شـمـا داده و مـا مـى خـواهـيـم كـه خـودمـان آزاد بـاشـيـم ، خـودمـان مـسـتقل باشيم ، خودمان مملكتمان را اداره كنيم .اين ابهامى در آن هست كه ما مى خواهيم خودمان اداره كـنـيـم ، نـمى خواهيم به دست شماها اداره بشود. به دست نوكرهاى شما اداره بشود؟! ابـهـامى در اين نيست . آيا حق ندارند اهالى يك مملكتى ، آرام اين حرف را بزنند كه ما نمى خـواهـيم ايشان را؟! اگر دنبال اين معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما اين را نـمـى خـواهـيـم و هـمه عالم ديدند كه اكثريت قاطع قريب به اتفاق است كه ايشان را نمى خـواهـنـد، هـمـه بازارهاى ايران ، همه مملكت ايران و شهرستان هاى ايران ، همه دهات ايران فـريـاد كـردنـد مـا نـمى خواهيم شما را، اگر ايشان بعد از اين كارى كه مردم كردند واين رفراندمى كه مردم كردند، گفته بود كه بسيار خوب نمى خواهيد من مى روم يك كس ديگر بـيـايـد، جـنـگ و نزاع مى شد ديگر؟ دعوا داشت ديگر؟ ايشان بر خلاف قوانين بين المللى دنـيـا عـمـل كرده ، دنبال اين معنا كه مردم آرام گفتند ما شما را نمى خواهيم ، چماقدار كشيده ، ارتـشـش را و نـمـى دانـم قواى انتظامى اش و همه را وادار كرده به اينكه مردم را بزنند و بـه اسـم مـثلا چماق به دست ها بيايند توى راه ، توى شهرها بگويند جاويد شاه . خوب اين معنا واقع شده است كه مردم آرام گفتند نه و ايشان كتك زده مردم را، ايشان كشته از مردم ، ايـشان خانه هاى مردم ريخته ، با مسلسل تو خانه ها هم حمله كردند، مساجد را آتش زدند، ايـن هـمـه وحـشـيـگـرى را كردند، شما بعد از همه اين وحشيگرى ها ايشان را باز پشتيبانى كـرديـد و مـى گـوئيـد: (آنـهـائى كـه مـى گـويند كه چرا اين كارها مى شود، آنهايى كه تـظـاهـر آرام كردند، اينها خلاف مى گويند، اينها ميزان ندارد حرف هايشان ) .حرف ما اين اسـت ، حـرف شـمـا آن اسـت ، كـدام مـيـزان نـدارد؟ هـر عاقلى بشنود اين دوتا را، كدام را مى گـويـد بـى مـيـزان اسـت ؟ ميزان حقوق بشرى كه حقوق بشر مى گويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقائد خودشان را بگويند، در اين كه سرنوشت خودشان را خودشان تـعيين بكنند، مردم ايران اين را مى گويند، شما خلاف اين را مى گوئيد، كدام يكى مطابق مـيـزان اسـت ؟ كـدام ؟ مـا بى ميزان صحبت مى كنيم ؟! شما مى گوئيد كه شماها مردم را به كشتن داديد، معاويه هم همين حرف را مى زد منتها او حرفش منطقى تر از شما بود. معاويه هم مـى گـفت كه حضرت امير او را فرستاده جنگ ، وقتى فرستاد جنگ ما كشتيمش ، پس او كشته است . مثل اينكه يك مظلومى توى راه بـيـايـد و داد بـزنـد از ظـلم يـك كـسـى ، او بـكـشـدش بعد بگويد نه اين مظلوم خودش خـودكـشـى كـرده بـراى ايـنـكـه خوب چرا داد كرد؟! (مردم ايران چرا چرا فرياد مى زنند؟! بگذار هر چه تو سرى دارند بخورند و فرياد نكنند!!) . آقاى كارتر اين را مى فرمايند كـه هـر چه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مى شويد، پس خودتان خودتان را به كشتن داديد، اين صحيح است كه يـك ملتى سى ميليونى ، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزادى هـا را ببيند،اختناق ها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مى زنى ، بكشند او را؟!(پس اين تقصير خودش است كه مى گويد كه چرا) منطق اين منطق آقا.
حمايت از اعتصابيون شركت نفت يك تكليف شرعى است
اگـر مـا گـفـتـيم اين نفت ها اين نفت هائى كه اينها دارند بيرون مى دهند از اين مملكت ، اينها مـنـفعتش به خود ملت نمى رسد پس اعتصاب كنيد، نگذاريد اين نفت ها برود، اگر ما گفتيم نفت ها را نگذاريد يعنى تاييد كرديم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب كردند ماهم تاييد كـرديم ، حالا هم تائيد مى كنيم ، اگر ما شركت نفت را و كارمندان نفت را تائيد كرديم به اينكه اين نفتى را كه ذخيره است براى نسل هاى آتيه و دخيره اى است و مالى است براى اين مـمـلكت ، براى حالش ، براى آينده اش ، نگذاريد اين بيخود از دست برود و هيچى دستتان نيايد خوب چند سال مى خواهيد نفت ايران را بخوريد و هيچى ندهيد، بس نشده ؟ اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه مردم اعتصاب كنند، كه شركت نفت اعتصاب كند، كارمندان شركت نفت اعـتـصـاب كـنـنـد، به اعتصابشان ادامه بدهند كه اين ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هيچى گيرش نيايد، اين يك حرف غير منطقى است ؟! چون به شما مى رسد از اين جهت ديگر حـقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها مى رسد و عوضش هم نمى دهيد، به جاى اينكه بـدهـيـد عـوضـش را، در مـمـلكـت مـا پـايـگـاه درسـت مـى كـنـيـد در مـقـابـل شـوروى ، اگـر ما بگوئيم اين اعتصاب صحيح است ، مقدس است اين اعتصاب ، واجب است اين اعتصاب ، اين حرف غير منطقى است ؟ يا شمائى كه مى گوييد (نگوئيد اين حرف هـا را، مـبـادا يـك حـرفـى بزنيد كه نفت ها نيايد تو جيب ما؟!) شما ميزان دارد حرفتان يا ما مـيـزان دارد حـرفـمـان ؟ يـك حـرف صـحـيـحـى كـه هـمـه عـقـلا قـبـول مـى كـنـنـد كـه يـك ثـروتـى اسـت مـال خـودمـان و شـمـا داريـد مـجـان مـى بـريـد، پول شما نمى دهيد به ما، شما مى بريد اين را، اسلحه مى دهيد كه براى خودتان پايگاه درسـت كـنـيـد اينجا، يك نوكر اينجا گذاشتيد براى اين ،اين بى ميزان است اين حرف ؟! از قرارى كه بعضى از علماء قم رفتند به آبادان و آنجا بررسى كردند، اين ششصد هزار بـشـكـه اى كـه خـارج مـى شـود، آنـطـور گـفـتـه شـده اسـت كـه ايـنـهـا بـه اسـرائيـل فـرسـتـاده مـى شـود. يـك مقدار از اينها اعتصاب نكردند و ششصد هزار بشكه در مـقـابـل ده مـيليونى كه پيشتر مى گويند يا نه ميليونى كه خارج مى شده ، اين خارج مى شود. آنها را بازى دادند به اينكه اين براى اداره خود مملكت است ، اين براى خودمان است ، آن بـيـچـاره هـا هـم مـشـغـول شـده اند، حالا معلوم شده است از قرارى كه گويند كه اين به اسـرائيـل مـى رود. اگـر مـا بگوئيم كه جايز نيست / براينكه / براين مردمى كه اعتصاب ديگران را بـه آن اعـتـنـا نكردند و گول خوردند از دولت به اينكه نفت را براى داخله خواهيم و اگر ايـنـهـا فـهـمـيـدنـد كـه ايـن نفت را براى اسرائيل دشمن قران و اسلام مى خواهند، حرام است اعـتـصـاب نكنند، پيش خدا مواخذند، پيش ملت مواخدند اينها، تمامشان بايد اعتصاب كنند تا يـك قـطـره نـفـت بـيـرون نـيـايـد. مـلت ايـران حـاضـر اسـت كـه سـرمـا بـخـورد و نـفتش را اسـرائيـل نـبرد كه دارد اسلام را به هم مى زند، دارد مسلمين را اينقدر مى كشد، امريكا نبرد كـه هـمـه جناياتى كه ما داريم از دست امريكا هست ، ديگران هم نبرند.من حالا الان دارم پيام مى دهم به كار كن هاى شركت نفت كه بر شما واجب شرعى است ، واجب الهى است به اينكه اعـتـصـابـتان را عام كنيد، عمومى كنيد و نگذاريد نفت خارج بشود و به شما مى گويم كه اگـر چـنـانـچـه شـمـا را تـرسـانـدنـد چـنـانچه ديروز اينها را ترساندند و اعليحضرت فـرمـودنـد كه اينها رابايد محاكمه كرد، مردى كه تو چه كاره اى كه اينها را مى گويى بـايـد مـحـاكـمـه كـرد؟ تـو كه حالا ديگر شاه نيستى ، تو يك آدم ياغى هستى ، براى چه مـحـاكـمه كنند اينهارا؟ تو كه شاه نيستى كه دستور بدهى ، شاه هم بودى معنا نداشت كه تو دستور بدهى ، و اگر شاه هم باشى ، شاه مشروطه هستى نبايد دستور بدهى . (اينها را بـايـد مـحـاكـمـه كـرد وبـعـد به جزاى خودشان ). نترسيد از اين مرد، يك مردى كه به خوابنامه توسل پيدا كرده ، يك وقت هم به عرض مى كنم چيز، از اين نترسيد، اين رفتنى اسـت آقـا. ايـن شركت نفت ، اين عمال شركت نفت نترسند از اين ، از اين هياهوئى كه اينها مى كـنـنـد، نه اعتنايى به التماسشان بكنند و نه ترس از اين حرفهايشان بكنند.هيچ ترس نـداشـتـه بـاشـيـد، بـه اعـتـصـاب خودتان ادامه بدهيد. بر ملت ايران هم لازم است كه اين كـسـانـى كـه در شـركـت نـفـت اعتصاب كردند و فقير هستند، آنها را همانطورى كه آنها به ايـشـان چـيـز مـى دهـنـد، ايـنـها به ايشان بدهند، واجب است اين ، من سهم امام را اجازه دادم كه بـدهـنـد، سهم سادات هم من سيدم اجازه مى دهم ، هم سادات راضى اند هم غير سادات و فقرا راضـى اند كه اينها را سير كنند كه دارند خدمت به اسلام مى كنند، خدمت به وطن خودشان مى كنند، بدهند سهم امام را به اينها، خود مردم هم مكلفند كه اينها را اداره كنند. نترسيد از اين حرف ها كه ماشما را چه مى كنيم ، فلان . فردا اين مى رود و شما سروكارتان با يك حـكـومـت عادل است كه به شما همه چيز همراهى خواهد كرد، حالا هم ما به شما همراهى كنيم ، دسـت بـرداريـد از حرف هاى اينها. اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه اعتصاب كنيد، الزام كـنـيـم ايـنـهـا را، يك الزام شرعى بكنيم به اعتصاب ، حكم به اعتصاب بكنيم ، اين براى مـصـلحـت يـك مملكتى است ، براى مصلحت يك ملتى است . ما بى ميزان مى گوئيم ؟! شما مى گـوئيد كه اعتصاب نكنيد، خوب اعتصاب نكنيم چه كنيم ؟ نفت ها را بدهيم ؟(اعتصاب نكنيد) ايـشـان ايـن اسـت كـه نـفـت هـا هـر چـه هـسـت درآوريـد از ايـن مـخـازنـتـان و بـدهـيـد بـه مـا، نسل بعد هر چه شد جهنم ، شما هم هر چه فقير هستيد جهنم .

طرح آوردن متخصصين خارجى تهديدى بيجا عليه اعتصاب كاركنان شركت نفت
كدام ميزان دارد؟ حرف شماميزان دارد يا حرف ما ميزان دارد؟ اينها ترسانند باز اينها را كه مـا از اسـرائيـل ، گـاهـى گـويـنـد از حجاز مى آوريم متخصص ، امير حجاز گفته است كه ما متخصص مى فرستيم ، امير حجاز همچو به آن حرفى چطورمى زند؟ مگرمسلمان نيست امير حجاز؟ امير حـجـاز گـويـد مـن مـسـلمـانـم . مـگـر مـسـلمـان نـيـسـت كـه مـى خـواهـد مـال مـردم را غـارت كـنـد بـه غير بدهد؟ نمى كند همچو كارى را، غلط مى كند. گاهى هم مى گـويـنـد از اسـرائيـل مـا مـى آوريم . اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها دانيم چـيست . يك نفر اسرائيلى (نه يهودى ، به اين يهودى ها كه در ايران هستند كسى حق ندارد تـعـرض بـكـنـد، ايـنـها در پناه اسلام و مسلمين هستند، نه به يهودى ها و نه به نصارى ، ايـنـهـايـى كه مذهب رسمى دارند، حق ندارند تعرضى بكنند و خيرا به بهائى ها تعرض كـردنـد و دولت تـعرض كرده . اينها يك نظر شيطنت دارند، به اين نظر شيطنت اينهااعتنا نـكـنـند مسلمين ، اينها مى خواهند ساير طبقات را به مسلمين بشورانند، شما اعتنا نكنيد. از هر راه ديـديـد كه سازمان دولتى دخالت مى كند در يك امرى ، شما مخالفت كنيد براى اينكه نـظـر سـوء دارند به شما) اسرائيلى اگر آمد در ايران و خواست نفت را چيز كند، بر همه مسلمان واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع ميكنيم . اگر در ايران پايشان را بـگـذارند، يك اسرائيلى پايش را بگذارد ايران ، بر مردم ايران واجب است كه اينها را از بـيـن ببرند. اسرائيلى آيد ! غلط مى كند اسرائيلى كه مى آيد. اينها مى ترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهيد و مردم هم با اينها همراهى بكنند، لازم است همراهى بكنند و من هـم از سـهم امام اجازه دادم كه همراهى بكنند با اينها و اداره بكنند اينها را. اگر ما بگوييم كـه اعـتـصاب را ادامه بدهيد و نفت يك ملت را به طور هرج و مرج ندهيد به خارج ، ما حرف خـلاف زده ايـم ؟! و شـمـا كـه مـى گـوئيـد كـه كـتـك را بخوريد و منافعتان را هم بدهيد و صدايتان هم در نيايد.حرفتان صحيح است ؟!

قتل چماق به دستان ، اين عاملين كشتار مردم واجب است
شـما حرفتان اين است كه اينهمه كشتار كه مى شود، صحبت نكنيد اصلش .اگر الان كه در مشهد و در ساير جاها اعتصاب كردند و در مريضخانه رفتند وآنها هم آنقدر شرارت كردند و عـلمـا هـم رفـتند در مريضخانه ، در يكى از بيمارستان ها تحصن كردند و از قرارى كه گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن كردند براى اين شرارت هائى كه اينها كردند، اگر اينها فرياد مى زنند كه چرازنى ما را، چرا مى كشى اولاد ما را، چرا به خانه هاى ما حمله مى كنيد، چرا بازارها را غارت مى كنيد قواى انتظاميه بازار غارت مى كـنـد؟! قـواى امـنـيت مردم مى كشد؟! خوب اين قواى شماست كه اسمش را انتظامى گذاشتيد و اسـمـش را امـنـى گـذاشـتـيـد. هـمين امنيت و همين انتظامى دارد مردم را مى كشد، دارد مردم را همه جـهـاتشان را به باد مى دهد، بازارها را دارد، اگر آقايان مذهبى ها يا ساير جاها اعتصاب كردن و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا اين بساط از بين نرود ما از اينجا پا نمى شويم ، ايـن حـرف غـيـر منطقى است ؟! شما مى گوئيد كه نخير شما برويد همه سر جاى خودتان بـنـشينيد و تماشا كنيد و چماق به دستان بيايند و بزنند و بكشند و چه و شما هيچ حرف نـزنـيـد ايـنـها هم كه رفتند اعتصاب كردند اين چماق به دستان واجب القتلند، همه شان را بايد كشت . هر كس پيدا كند اين چـمـاق به دست هائى كه مفسد فى الارض هستند و در زمين دارند فساد مى كنند، هر كه يكى از ايـنـهـا را پـيـدا كـرد بـكشد او را. ما كه مى گوئيم دفاع از مملكتمان مى خواهيم بكنيم ، دفـاع از خـودمـان مـى خـواهـيم بكنيم ، ما ميزان ندارد حرفمان ؟! اما شما كه مى گوئيد كه چماق به دست ها هر كارى كردند به شما حرف نزنيد، ميزان دارد حرف تو؟!
تشديد سركوبى و كشتار به دنبال پشتيبانى كارتر از شاه
بـعـضـى از آقـايـان بـررسى كرده بود، براى من هم نوشته بود، همين جا بررسى كرده بود كه هر دفعه كه كارتر پشتيبانى اعلام كرده ، فردا كتك بوده ، فردايش كشتار بوده . نـوشـتـه اسـت در تـاريـخ كـذا پـشـتـيـبـانـى اعـلام كـرد، قـتـل كـذا واقـع شـد. در هـمـيـن تـاريـخ هـم بـعـد از عـاشـورا پـشـتـيـبـانـى اعـلام كـرد، قـتـل عـام مـحـمـدرضـا بـرپـاشـد. شـمـائى كـه بـا كـشـتـار، بـا پـشـتـيـبـانـى خـودت قـتـل عـام هـا را فـراهـم مـى كـنـى ، دلگـرمـى بـه يـك قـاتـل جـانـى بـا لذات مـى دهـى ، پـشتيبانى از يك آدم جانى مى كنى ،تو بى ميزان نيست كـارهـايت ؟! اما ما كه بگوئيم ، م گوئيم چرا، بى ميزان است ؟! عوض كنيد خودتان را. در هر صورت گرفتارى ما يكى و دو تا نيست ، خوب ، الان مملكت ما گرفتار به دست اين آدم است و گرفتار به پشتيبانى اين دولت ها لكن اطمينان داشته باشيد كه ديگر تمام شده ايـن حـرف هـا، گـسيخته شده همه اين حرف ها. اميد است خداى تبارك و تعالى به همه تان تـوفـيـق عـنايت كند و به ملت ايران سلامت و توفيق عنايت كند، به اسلام و مسلمين نصرت عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته







۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

پیش بینی های جالب در احادیث ائمه از هنگام ظهور

در کتاب غیبت نعمانی که از کتب مرجع راجع به غیبت وظهور حضرت مهدی (عج) می باشد، پیش بینی هایی راجع به اتفاقات قبل از ظهور دارد. بعضی از آنها عمومی است که می توان به ایران نیز تعمیم داد و بعضی مختص ایران است :

1- هشام بن سالم از امام صادق ع روایت کرده که آن حضرت فرمود: این امر نخواهد شد تا اینکه هیچ صنفی از مردم باقی نماند مگراینکه بر مردم حکومت کند تا کسی نگوید: اگر حاکم می شدیم به عدالت رفتارمی کردیم. سپس قائم به حق وعدالت قیام خواهد کرد.

2- مالك بن أعيَن جُهَنّي از امام باقر(ع) روايت كند كه آن حضرت فرمود: هر پرچمي كه پيش از پرچم حضرت قائم(ع) برافراشته گردد صاحب آن طاغوت است.

3- اصبغ بن نباته گوید: شنیدم علی ع می فرمود: همانا پیش از قائم سالهای فریبکاری خواهد بود. که راستگو درآن دروغگو و دروغگو در آن راستگو قلمداد شود و ماحل درآن مقرب باشد عرض کردم: ماحل کدام است؟ فرمود: مگر قرآن نمی خوانید که در آن می فرماید: و هو شدید المحال فرمود: مراد مکر است. پس عرض کردم: ماحل چه باشد؟ فرمود: یعنی مکار سخن چین و جاسوس.

4- فصیل بن یسار گوید: شنیدم امام صادق ع می فرمود: قائم ما چون قیام کند از جهل مردم شدیدتر از آنچه رسول خدا ص با آن از سوی نادانان جاهلیت روبرو شد برخورد می کند.
عرض کردم: این چگونه ممکن است؟
فرمود: همانا رسول خدا در حالی به سوی مردم آمد که آنان سنگ و کلوخ و چوبهای تراشیده ومجسمه های چوبین را می پرستیدند. اما قائم ما وقتی قیام می کند و به سوی مردم می آید که جملگی کتاب خدا راعلیه او تأویل می کنند و بر او بدان احتجاج می نمایند. سپس فرمود: بدانید به خدا سوگند که موج دادگستری او بدان گونه که گرما و سرما نفوذ می کند تا درون خانه های آنان راه خواهد یافت.

5- أبان بن تغلب گوید: شنیدم امام صادق ع می فرمود:هنگامی که پرچم حق پدیدار می شود، اهل خاور و باختر آن را لعن می کنند، آیا می دانی برای چه چنین می کنند؟ گفتم: نه
فرمود: به خاطر آنچه که مردم پیش از خروج اواز خاندانش می بینند.

6- یعقوب سراج گوید: شنیدم امام صادق ع می فرمود: سیزده شهر وطایفه مردمش با قائم می جنگند واو نیز با آنان می جنگد: اهل مکه، اهل مدینه، اهل شام، بنی امیه، اهل بصره ، اهل دشت میسان، کردها، اعراب، ضبه، غنی ، باهله، أزد و مردم ری.

7- ابراهیم بن عبدالحمید گوید: کسی که خود از امام صادق ع شنیده برای من بازگو کرد که آن حضرت می فرمود: هنگامی که قائم ع خروج کند کسی که خود را از اهل این امر می پنداشته از این امر خارج خواهد شد و (به عکس) افرادی چون خورشیدپرستان وماه پرستان داخل در آن می گردند.

8- ابوخالد کابلی از امام باقر (ع) نقل می کند که : گویی قومی را می‏بینم که از خاور خروج کرده‏اند و خواستار حقّ‌اند ولی به آنان داده نمی‌شود، سپس باز خواستار حقّشان شوند و به آنان ندهند، چون چنین بینند شمشیرها برهنه کنند و بر گردن‌ها گذارند. این وقت حقّ آنان را به آنان بدهند ولی آنان نپذیرند تا آنکه قیام کنند و آن را باز ندهند مگر به صاحب شما، کشتگانشان شهیدند. هان که اگر من آن روز را درک می‌کردم جان خود را برای یاری صاحب این امر نگاه می‌داشتم.

در دو حدیث اول به روشنی بیان می کند که هیچ حکومتی قبل از قائم مورد تایید نیست و در حدیث سوم بیان می کند که خصوصیات افراد متشخص و مورد قبول در این حکومتها چگونه است. در حدیث چهارم مشکل امام را با مسلمانان بیان می کند. و اینکه این مشکل در مورد سادات بیشتر است و رفتار آنها باعث لعن و نفرین امام توسط مردم در ابتدای کار می شود. در حدیث ششم مردم ری (ایران یا تهران) نیز جزو دشمنان شمرده می شوند. در حدیث هفتم که جالب است عکس العمل مدعیان منتظر قیام را هنگام ظهور نشان می دهد که جملگی جا زده و آشنایی نمی دهند و یاران امام را کسانی تشکیل می دهند که جزو غیر مسلمانان معرفی یا شناخته می شدند.


حدیث هشتم که یکی از مهمترین این احادیث است می گوید مردم خاور (ایران) یکبار قیام می کنند (به احتمال قوی مشروطه ) اما حق به آنها داده نمی شود. دوباره قیام می کنند (احتمالا انقلاب اسلامی) باز هم حق به آنها داده نمی شود. در دفعه سوم قیام میکنند که به حق خود می رسند که اینبار کوتاه نمی آیند تا امام (ع) ظهور می کنند و کشته شدگان اینها نیز شهیدند. پس با این وجود به احتمال زیاد انقلاب دیگری نیز در پیش است.

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

دموکراسی

آنچه راجع به دموکراسی فکر می کنم اینست که دموکراسی قانون بازی است نه خود بازی. مانند قوانین فوتبال که  توسط داور کنترل و اجرا می شود. اما در بطن خود بیانگر خوب بودن یا بد بودن بازی بازیگران نیست. فقط شرایطی است که بازی دو تیم  در یک موقعیت مساوی و عادلانه برای دو طرف قرار بگیرد. در نتیجه در یک شرایط دموکراسی ، افراد آزادند که نظریات خود را راجع به راه هایی که وضعیت زندگی را برای همه بهتر کند بیان و در جهت ایجاد اجماع عمومی در اجرای آن تلاش کند. هر چند آن به این معنی نیست که الزاماً وضع افراد بهتر شود.

تغییر

ان الله لا یغییر ما بقوما الا ما یغییر ما بانفسهم.
هر جامعه ای شایسته همان وضعی هستند که دارند. در نتیجه اگر بخواهیم وضعمان فرق کند بایستی خود را تغییر دهیم. اما چند سوال مهم اینجا وجود دارد: اینکه ما که هستیم؟ و به چه چیزی بایستی تغییر کنیم؟ قبل از هر تغییری به این دو سوال بیاندیشید.
خوب گفته اند که فقر شب را بدون غذا سرکردن نیست بلکه روز را بدون تفکر گذراندن است.

مشکلات مصر

مبارک از ریاست جمهوری مصر استعفا داد. مبارک مصری ها باشد. اما تازه مشکل مصری ها شروع شده. آنچه که آنها نمی خواستند معلوم بود ولی مشکل سر این است که آنها چه خواهند خواست.

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

مقدمه


کاشت گل بیشتر فضای رشد علف را کم میکند، پس چه نیازی است به علف کش؟ پیگیری خواسته ها ، نا خواسته ها را از بین می برد. اما سوال اینجاست که خواسته های ما چیست؟